عصای عشق

یه روز عشق و دیوونگی و محبت و فضولی داشتن با هم قایم باشک بازی می کردن

نوبت به دیوونگی که رسید همه را پیدا کرد اما هر چه گشت از عشق خبری نبود

فضولی متوجه شد که عشق پشت یه بوته گل سرخ قایم شده دیوونگی رو خبر کرد و

دیوونگی یه خار بزرگ برداشت و در بوته ی گل سرخ فرو کرد صدای فریاد عشق بلند

شد وقتی به سراغش رفتند دیدند چشماش کور شده و دیوونگی که خودشو مقصر

می دونست تصمیم گرفت که همیشه عشقو همراهی کنه و از اون به بعد دیوونگی شد عصای عشق.......   

 

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه ، ،

تاريخ : شنبه 21 بهمن 1391 | 20:1 | نویسنده : |

شرط عشق......   

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".

 

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه ، ،

تاريخ : شنبه 21 بهمن 1391 | 20:0 | نویسنده : |

دوستم داری؟

دختر پسری با سرعت 120کیلومتر سواربر موتور سیکلت

دختر:آروم تر من می ترسم

پسر نه داره خوش میگذره

دختر:اصلا هم خوش نمی گذره تو رو خدا خواهشمیکنم خیلی وحشتناکه

پسر:پس بگو دوستم داری

دختر:باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر

پسر: می تونی کلاه ایمنی منو بذاری سرت؟داره اذیتم می کنه.

و....

روزنامه های روز بعد:موتور سیکلتی با سرعت 120کیلومتر بر ساعت به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر
سر نشین داشت اما تنها یک نفر نجات یافت حقیقت این بود که اول سر پایینی پسر متوجه شد ترمز بریده اما نخواست
دختر بفهمه در عوض خواست یه بار دیگه از دختره بشنوه که دوستش داره(برای آخرین بار)......)

 

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه ، ،

تاريخ : شنبه 21 بهمن 1391 | 20:0 | نویسنده : |

داستان عشق علی و مریم

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ....

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند

 

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه ، ،

تاريخ : شنبه 21 بهمن 1391 | 19:58 | نویسنده : |

پسرعاشق...

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود .

دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند

بدون اینکه حتی یک تومان پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند ولی ای کاش دختر از نگاه پسر می فهمید که او عاشق واقعی است.....

 

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه ، ،

تاريخ : شنبه 21 بهمن 1391 | 19:57 | نویسنده : |

دير آمدی
تمام شده ام ديگر

بس كه بلعيده ام اندوه نبودت را
...
هنوز اما همانند حاتم ام

می بخشمت

با آنكه هزار شب بی خوابی

طلب دارم از تو
!!!


موضوعات مرتبط: عاشقانه ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 17 بهمن 1391 | 10:24 | نویسنده : fatemeh |

 

گاهی

 

 

گاهـ ـی حجـ ـم ِ دلــــتنـگی هایـ ـم
آن قــَ ـــ ـدر زیـاد میشود
که دنیــــا
با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ میشود
... دلتنــگـم...
دلتنـــــگ کسی کـــــه
گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از
حرکـت ایستـاد
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید
دلتنگ ِ خود َم
خودی که مدتهــــ ــــ ــاست گم کـر د ه ام


چه معنی

چه معنـــــى دارد
زندگى...!؟
وقتى كه هیچ اتفاقى
من و تو را
سر راه هم
قرار نمى دهد !!


موضوعات مرتبط: عاشقانه ، دل نوشته ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 16 بهمن 1391 | 20:14 | نویسنده : |

 

 
 
خدا به تو دو تا پا داد تا با آنها راه بری. دو تا دست داد تا نگه داری. دو تا گوش داد برای شنیدن و دو چشم برای دیدن داد ولی چرا فقط یک قلب به تو داد؟ چون فلب دوم تو رو به کسی دیگری داد تا تو آن را پیدا کنی!
                                     
 

موضوعات مرتبط: عاشقانه ، جدیدترین ها ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 10 بهمن 1391 | 18:52 | نویسنده : |

فرانسه :


پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!

دختر: با کمال میل موسیو!


موضوعات مرتبط: طنز ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1391 | 18:33 | نویسنده : fatemeh |
تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1391 | 18:30 | نویسنده : fatemeh |
تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1391 | 18:15 | نویسنده : fatemeh |

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
... خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید
در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید

 

موضوعات مرتبط: شعر ، دل نوشته ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1391 | 18:1 | نویسنده : fatemeh |

بنویسید به دیوار سکوت

           عشق سرمایه هر انسان است

                 بنشانید به لب حرف قشنگ

                         حرف بد وسوسه شیطان است

                               وبدانید که فردا دیر است!

                                    اگرغصه بیاید امروز

                                         تا همیشه دلتان درگیراست

                                             پس بسازید راهی را که کنون

                                                  تا ابرسوی صداقت برود

                                                     وبکاریدبه هر خانه گلی

                                                          که فقط بوی محبت بدهد....


موضوعات مرتبط: عاشقانه ، دل نوشته ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 9 بهمن 1391 | 13:54 | نویسنده : |

موضوعات مرتبط: پ ن پ !! ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391 | 19:43 | نویسنده : fatemeh |
الهي ! من نه آنم؛كه ز فیض نگهت چشم بپوشم،
نه تو آنی كه گدا را ننوازي به نگاهی ؛ در اگرباز نگردد ،
نروم باز به جایی؛ پشت دیوار نشینم ، چو گدا برسرراهی؛
 كس به غیر از تو نخواهم ، چه بخواهی چه نخواهی ؛
بازكن در،كه جز این خانه مرانیست پناهی"
التماس دعايادمان باشد
شايد شبي آن چنان آرام گرفتيم که ديدار صبح فردا ممکن نشود،
پس به اميد فرداها محبت هايمان را ذخيره نکنيم..
 
 

موضوعات مرتبط: دل نوشته ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 7 بهمن 1391 | 17:33 | نویسنده : fatemeh |
آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
 

موضوعات مرتبط: شعر ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 7 بهمن 1391 | 17:30 | نویسنده : fatemeh |
متن کارت عروسیه غضنفر؛
ما خــرشدیم و عشق آغاز شد}
* گرگعلی ورچوقی*
و *صنم سلطان میرچولــــی*
زمان: دوشمبه ( فردا )
از غروب افتو تا هر وقت که دعوا شه.
 

موضوعات مرتبط: طنز ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 7 بهمن 1391 | 17:27 | نویسنده : fatemeh |

 

پروردگارا در این روزهای پایانی سال به خواب عزیزانم ارامش
به بیداریشان اسایش،به زندگیشان عافیت،به عشقشان ثبات،به مهرشان وفا
به عمرشان عزت،به رزقشان برکت،و به وجودشان صحت عطا بفرما
 
 
 
 
 
 

موضوعات مرتبط: تبریک اعیاد ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 7 بهمن 1391 | 17:23 | نویسنده : fatemeh |

 

 
مردها کاین گریه در فقدان همســــــــر می کنند

بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند !


خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند !

دشت داغ سینــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند

چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــی شوند

خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــی ! تر می کنند


روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند

دیده را از خون دل ، دریای احمـــــر مــــی کنند !

در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیـــــر !!

بر رخ ناهیـد و مینـــــا و صنــــــوبر می کنند !

بعدِ چنـــدی کز وفات جانگــــــداز ! او گذشـــت

بابت تسلیّت خــود ! فکـــر دیگـــــر مـــی کنند

دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال

جانشیـــــن بی بدیل یار و همســــــر می کنند


کــج نیندیشید !! فکــر همســــــر دیگر نیَند !

از برای بچه هاشان ، فکر مـــادر مـــی کنند !!
 
 
 

موضوعات مرتبط: طنز ، ،

تاريخ : شنبه 7 بهمن 1391 | 17:13 | نویسنده : fatemeh |

 

 
بیچاره دخترا اگه خوشگل باشن می گن عجب جیگریه!

اگه زشت باشن می گن کی اینو می گیره!

اگه تپل باشن می گن چه گوشتیه! اگه
لاغر باشن می گن چه مردنیه!

اگه مودبانه حرف بزنن می گن چه لفظ قلم حرف می زنه! اگه رک و راست باشن می گن چه بی حیاست!

اگه یه خورده فکر کنن می گن چقدر ناز می کنه! اگه سری جواب بدن می گن منتظر بود!

اگه تند راه برن می گن داره می ره سر قرار!

اگه اروم راه برن می گن اومده بیرون دور بزنه ول بگرده!

اگه با تلفن کارتی حرف بزنن می گن با دوست پسرشه! اگه خواستگارو رد کنه می گن یکی رو زیر سر داره!

اگه حرف شوهرو پیش بکشه می گن سر و گوشش می جنبه !

اگه به خودش برسه می گن دلش شوهر می خواد می خواد جلب توجه کنه !

اگه............چکار کنه بمیره خوبه؟
 

موضوعات مرتبط: جدیدترین ها ، طنز ، ،

تاريخ : شنبه 7 بهمن 1391 | 17:11 | نویسنده : fatemeh |

 

۸صبح : تو رخت خواب…..

 9 صبح : یکم وول میخوره یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده….

۱۰صبح : مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!)(اه اه حالم به هم خورد23)

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

موضوعات مرتبط: جدیدترین ها ، طنز ، ،

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 7 بهمن 1391 | 17:9 | نویسنده : fatemeh |

 

 
اردبیل : گار گار

    .
    .
    .
    .

    تهران : قار قار

    .
    .
    .
    .

    اصفهان : قارس قارس

    .
    .
    .
    .

    شیراز : قارو قارو

    .
    .
    .
    .

    ابادان : چیه کا؟!!تا حالا عقاب ندیدی؟!

    .
    .
    .
    .

    یزد : قر قر

    .
    .
    .
    .

    امارات : قارع قارع

    .
    .
    .
    .

    اسپانیا : قارینول قارینول

    .
    .
    .
    .

    ایتالیا : قارییانو قارییانو

    .
    .
    .
    .

    المان : قارش قارش

     .
    .
    .
    .

    فرانسه : کامینتاله قار کامینتاله قار

   .
    .
    .
    .

    چین : قارچ قیرچ قونچ

    .
    .
    .
    .

    روسیه : قاریوف قاریوف

     .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .


   
بابا تو خیلی بیکاری!!!خجالت بکش!!!جوونای مردم دارن تحقیقات علمیشونو
   
در مورد سفر در زمان بهدانشگاههای معتبر دنیا میفرستن
   
تو پیگیر صدای کلاغایی


موضوعات مرتبط: جدیدترین ها ، ،

تاريخ : شنبه 7 بهمن 1391 | 17:4 | نویسنده : fatemeh |

از 3 نفر هرگز متنفر نباش:
فروردینی ها، مهری‌ها، اسفندی ها
... چـون بهتـرینن

 سه نفر رو هرگز نرنجون :
اردیبهشتی ها ، تیری ها ، دی ـی ها
... چـون صادقن


 سه نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت برن:
شهریوری‌ ها ، آذری‌ ها ،آبانی ها
 . چـون به درد دلت گوش میدن


 سه نفر رو هرگز از دست نده:
مردادی ها ، خردادی ها ، بهمنی ها
... چـون دوست ِ واقعی ان

 


 


موضوعات مرتبط: دل نوشته ، ،

تاريخ : جمعه 6 بهمن 1391 | 12:50 | نویسنده : fatemeh |

ما همه می پنداریم که باید خدا را پیدا کنیم.اما افسوس که نمی دانیم در انتظار یافتن

او دعاهایمان را به کدامین سو روانه کنیم.سرانجام به خود می گوییم که او در همه جا

هست، در هر کجا که به تصور آید، و نایافتنی است، و بی هدف زانو می زنیم.

 

ــــــــ مائده های زمینی- آندره ژید ـــــــــــ

 


موضوعات مرتبط: فلسفی ، ،

تاريخ : جمعه 6 بهمن 1391 | 12:46 | نویسنده : fatemeh |

 نه شاعرم تا بتونم واسه نگاهت غزل بگم


نه قادرم تا بتونم واسه چشات قصه بگم


فقط اینو خوب میدونم تا زنده ام تا جون دارم دوست دارم..........................


موضوعات مرتبط: عاشقانه ، ،

تاريخ : پنج شنبه 4 بهمن 1391 | 21:49 | نویسنده : |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.